ناتوانی

دانلود رمان ويکار به قلم شادي موسوي با لينک مستقيم

دانلود رمان ويکار نسخه کامل پي دي اف، اندرويد، آيفون، جاوا، موضوع عاشقانه 

موضوع رمان: عاشقانه 

نويسنده رمان: شادي موسوي 

تعداد صفحات: 2000

خلاصه رمان: دختري به نام جلوه که تک نوه خاندان سرشناسي است، بوسيله قاچاقچي ها ربوده مي‌شود تا پدر بزرگش تا وادار به همکاري کنند، جلو توسط يک نجيب زاده، ملقب به (بيک) که کسي نام واقعي او را نمي‌داند نجات مي يابد، جلو يک گردنبند گرانبها و ميراثي دارد که بيک با ديدن آن …

قسمتي از متن رمان ويکار 

دستش مي گيره و صورتش رو جلوي صورتم مي گيره.
بندازي رو سرت مي اندازم تو خفه مي شي يا خفه ت کنم؟ يکبار ديگه صداي نکره تو لونه ي سگا هم پياله سگا بشي شيرفهمه؟ ميلرزم و اونقدر ترسيده ام که باور مي کنم که تهديدشو عملي مي کنه. موهامو به سمت در اون جهنم تاريک مي کشه و من ديگه طاقتش رو ندارم دستم رو بند پاهاش مي کنم و خودمو رو زمين سفت مي کنم. تمام تنم درد مي کنه اما کوتاه بيا نيستم.

حتي اگه زير کتکاش لهم کنه دوباره تو اون دخمه نميرم!
منو نبر اون تو لعنتي…من نميام اونجا ولم کنيد چي از
جونم مي خوايد؟ پاشو با لگدي از دستم بيرون مي کشه و من عقب عقب خودمو تا پله ها مي کشم…. بر اجدادت لعنت  تو از کدوم گوري پيدات شد؟پاشو گمشو تو حياط پاشووو…
اميد دوباره قلبمو پر مي کنه. نمي دونم که کجا مي خواد
ببره منو اما هرجا بهتر از اين زير زمين لعنتيه.

حالا که مطمئن شدم دوباره قرار نيست که اونجا باشم اشکام دوباره راه خودشونو پيدا مي کنن. قبل از اينکه فرصت داشته باشم رو پاهام بلند شم دستشو دور بازوم مي اندازه و به سمت پله ها مي کشه. استخون پايين زانوم با شدت به تيزي پله برخورد مي کنه و آه پر دردمو تو گلوم خفه مي کنم. اما مهم نيست چون قراره که از اين زير زمين نفرت انگيز بيرون بيام. هواي تازه که بهم
مي خوره عميق و حريصانه هوا رو به ريه هام مي کشم.

منبع :  https://baghstore.info/%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88%db%8c%da%a9%d8%a7%d8%b1/

http://www.rn-tp.com/news/visit-vietnam?page=18#comment-108390

https://den-sociale-virksomhed.23video.com/fredagsradio-20220610-10062022

https://michelledaigle.liveeditaurora.com/blog/2014/08/14/i-threw-in-the-towel

https://www.party.biz/forums/topic/56440/link-alternatif/view/post_id/498713

https://uitvconnect.com/link/forums/topic/475479/all-slots-casino/view/post_id/1299848

https://13vhz1.videomarketingplatform.co/thunderhead-lesson2a

https://novicellfront.23video.com/as3-interview-allan

https://iowacitysouth.extremebodyshaping.com/blog/2017/12/20/congratulations-to-our-winners

https://integrativenutrition.liveeditaurora.com/blog/2018/11/29/healthy-ways-to-ease-candy-cravings

https://www.realgabinete.com.br/portalweb/Biblioteca/Apresenta%C3%A7%C3%A3o/emodule/781/eitem/25

https://www.tripadvisor.com/Profile/baghstoreb

https://www.4shared.com/u/LZtXbLh6/mogaca7938.html

https://disqus.com/by/baghstore9589/about /

https://www.ted.com/profiles/37134495/about

https://setiweb.ssl.berkeley.edu/beta/show_user.php?userid=10565159

https://kwafoo.coe.neu.edu:7788/git/baghstore9589

http://bioimagingcore.be/q2a/user/baghstore9589

https://list.ly/mogaca7938/lists

https://www.skillshare.com/profile/Baghstore9589-Baghstore9589/899598679

https://replit.com/@baghstore9589

http://ttlink.com/baghstore9589

https://letterboxd.com/baghstore9589 /

https://www.kiva.org/lender/cicqd5058

https://slides.com/baghstore9589

https://priti-nag.tribe.so/user/baghstore9589

دانلود رمان گتسبي بزرگ به قلم اسکات فيتز جرالد با لينک مستقيم

دانلود رمان گتسبي بزرگ نسخه کامل پي دي اف، اندرويد، آيفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعي
نويسنده رمان: اسکات فيتز جرالد
تعداد صفحات: 290

خلاصه رمان: داستان در سال 1922 جريان دارد . گتسبي بزرگ مرد جوان بسيار پولداري است که دائما مهماني هاي بزرگ مي دهد و همه مي توانند در مهماني هاي او شرکت کنند . در مورد گذشته او و طريق به دست آوردن ثروتش شايعات زيادي وجود دارد . با اين وجود ، نيک همسايه او متوجه مي شود که گتسبي از خانواده بسيار فقيري بوده که عاشق دختري پولدار مي شود .

گتسبي براي خدمت نظام و تامين پول از دي زي دور مي شود اما بعد خبر ازدواج او را دريافت مي کند . با اين حال گتسبي عاشق مي ماند و هميشه و هميشه به دنبال عشق خود مي گردد . قدرت، شهرت و نفوذ هيچ يک در عشق او کارگر نيست . داستان در زماني که اتفاق مي افتد که گتسبي و دي زي نهايتا در يک شهر مستقر شده اند …..

قسمتي از متن رمان گتسبي بزرگ

صداي رعد مانند طبل بزرگ برخاست و به دنبال آن فرياد رهبر ارکستر ناگهان همهمه باغ را شکافت: «خانم ها و آقايان به خواهش آقاي گتسبي هم اکنون آخرين اثر آقاي ولاديمير توستوف را که در ماه مه گذشته در تالار کارنگي بسيار مورد توجه قرار گرفت براي شما مي نوازيم . کساني که روزنامه مي خوانند ، مي دانند که اين آهنگ هيجان بزرگي ايجاد کرد .در اينجا با فروتني شادمان لبخند زد  و اضافه کرد : چه هيجاني ! و همه از اين حرف خنديدند . رهبر ارکستر در پايان با صداي رساي خود گفت : اين قطعه به نام تاريخ جهان به جاز خوانده مي شود.

ماهيت آهنگ آقاي ولاديمير توستوف بر من مجهول ماند ، چون در همان لحظاتي که شروع شد… چشمم بر گتسبي افتاد که روي پلکان مرمر تنها ايستاده بود و با رضايت از جمعي به جمع ديگر مي نگريست . پوست آفتاب خورده اش به نحو دلپذيري روي صورتش کش آمده بود و موي کوتاهش چنان تميز و مرتب بود که گويي هر روز اصلاح مي شد . من نمي توانستم اثري از شيطان صفتي در او ببينم . در دل از خود پرسيدم که آيا مشروب نخوردن اوست که به او کمک مي کند از مهمانانش ممتاز و مجزا بماند ؟

چون هر قدر که به سرمستي برادرانه مجلس افزوده مي شد ، رفتار گتسبي در نظر من درست تر و بانزاکت تر مي آمد . هنگامي که تاريخ جهان به جاز تمام شد ، زن ها ديگر سرشان را يک جور خودماني گذاشتند… به طنازي از حال مي رفتند.  اما هيچ کس از پشت به طرف گتسبي غش نکرد ، و هيچ….

منبع :  https://baghstore.info/%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%aa%d8%b3%d8%a8%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af/